سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فـــــــــــــــانی تایم
این وبلاگ واسه خوشگذرونیه نه غم داریم نه تنهایی نه غصه 

دیکتاتور تویی و آغوشت !
که هر بار مرا تسلیم می کند . . . !

 

این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .
کم می آورم ، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند ، اما نه هر بازوانی ، فقط حصار آغوش تو . . .

 

دلم آغوشی می خواهد به وسعت بازوان تو . . .

 

 

تا پایان عمر به یاد خواهم داشت که هرگز نفهمیدم مزه ی خوابیدن در آغوشت را . . . !

 

 

چرا بغل کردن حس خوبی به آدم میده ؟
چون در سمت راست بدن قلب وجود نداره و اونجا خالیه ولی وقتی کسی رو که دوست داری بغلش میکنی قلبش اون جای خالی رو پر میکنه و انگار که تو صاحب دو تا قلب شدی . . .

 


مترسک ! آنقدر دست هایت را باز نکن ، کسی تو را در آغوش نمی گیرد . . .

 


من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیری و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم !
عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !

 

 
تمام طعم لذت با تو معنی می شود
وقتی تعبیر عسل ترین رویا آغوش تو باشد . . . !


 

گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد که بیاد تو تنهاییم و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه مگه من مردم که تنها بمونی . . . !

 
 

طعم اولین هم آغوشی با تو را حتی در بهشت هم نم یتوانم تجربه کنم . . .
زمین به کنار . . . !


 


آغوش بعضی ها علم را زیر سوال می برد !
آنقدر آرامت می کند که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . .

 

گاهی اوقات نه ! همیشه ، نیاز داری به یه آغوش بی منت که تو رو فقط و فقط  واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه ، بهت بگه هستم تا ته تهش . . .
هستم تا آخرش . . .
عاشقتم بدجور . . .
توهم رو کنی بهش و بهش بگی منم هستم همینجا توی قلبت تا ابد . . .


 

بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر . . .
ابر ، ابر گریه دارم . . . !

 

 

سراب رد پای تو / کجای جاده پیدا شد ؟
کجا دستاتو گم کردم / که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی / که من تو گریه بیدارم
که هر شب هُرم دستاتو / به آغوشم بدهکارم

 


وقتی بحثمون به بن بست رسید ، فقط بغلم کن . . .
همین کافیه . .
 

تو را دوست دارم وقتی که میان غم گم میشوم و در آغوش تو پیدا میشوم . . .
تو را دوست دارم وقتی در میان دلتنگی ها درمیان چشمان تو پیدا میشوم . . .
تو را دوست دارم آن زمان که از صدای قلبت از خواب بیدار میشوم . . .
تو را دوست دارم . . .

 
 

آغوش تو سایه گاه خستگی من است آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم . دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو . . .
منی که خسته از دست خنجر روزگارم برای رسیدن به آرامش در کنار تو لحظه شماری میکنم . . .


 

یعنی می شود روزی برسد که بیایی مرا در آغوش بگیری . . .
بخواهم گله کُنَم ، بگویی هیس ، همه کابوس ها تمام شد . . .
در گوشم بگویی : برای همیشه ماله من شدی . . .


[ دوشنبه 91/7/17 ] [ 9:2 عصر ] [ forugh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

به سراغ من اگر می آیی نرم و آهسته بیا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 40357