فـــــــــــــــانی تایم این وبلاگ واسه خوشگذرونیه
نه غم داریم نه تنهایی نه غصه
| ||
دیکتاتور تویی و آغوشت !
این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .
دلم آغوشی می خواهد به وسعت بازوان تو . . .
تا پایان عمر به یاد خواهم داشت که هرگز نفهمیدم مزه ی خوابیدن در آغوشت را . . . !
چرا بغل کردن حس خوبی به آدم میده ؟
گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد که بیاد تو تنهاییم و من اجازه ندم ! طعم اولین هم آغوشی با تو را حتی در بهشت هم نم یتوانم تجربه کنم . . .
گاهی اوقات نه ! همیشه ، نیاز داری به یه آغوش بی منت که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه ، بهت بگه هستم تا ته تهش . . .
بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر . . .
سراب رد پای تو / کجای جاده پیدا شد ؟
تو را دوست دارم وقتی که میان غم گم میشوم و در آغوش تو پیدا میشوم . . . آغوش تو سایه گاه خستگی من است آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم . دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو . . .
یعنی می شود روزی برسد که بیایی مرا در آغوش بگیری . . . [ دوشنبه 91/7/17 ] [ 9:2 عصر ] [ forugh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |